من و دخترخاله جندم

منو دخترخاله جندم

سلام این داستان که براتون میگم مال تابستونه همین امساله من علی هستم قدم 180وزنم 78یه دخترخاله هم دارم که خیلی پرو و اهل لاس زدنه باهرکی که باشه لاس میزنه یه روز که تونخش بودم یه جوری بکنمش بهش اس دادم اونم زود جوابمو داد بعد سلامو احوال پرسی گفتم یه کاری دارم داخل شهر اگ میخای بیا برو سر کار اونم بدبخت که از خداش بود گفت باشه حتما گفتم ساعت 4بیا بریم ببین
خلاصه اومدو منم ماشین بابامو برداشتمو رفتم که بریم سوار ماشین که شد یه ساعتی تو شهر ول چرخیدیم بعدش گازشو گرفتم سمت خارج شهر که فهمید و گفت کجا میری ؟گفتم اونجا بعد اعصابش خورد شد وفهمید منظورمو منم مثل انترا میخندیدم تا اینکه رسیدیم یه جای خلوتو پیچیدم تو فرعی و ماشینو خاموش کردم و یه لب حسابی گرفتم ازش بعدش دیگه خودشحشری شدو دستشو گذاشت رو کیرم منم تا به حال با هیچکسی حال نکرده بودمو حسابی هیجان زده شده بودم گفتم بخور برام گفت گمشوها منم الکی یه داد کشیدم روشو ترسید شروع کرد کیرمو دراره و بخوره واااای وقتی که خوردش داشتم میمردم بعدش که دیدم مزه نمیده گفتم برام بزن  که بهم گفت نه بزار داخل کوسم که شاخ دراوردم نگو خانوم اصلا پرده نداره و جندس گفتم پس بریم صندلی عقب که بشه که زد زیر خنده گفت واردی ها رفتیم صندلی عقب با زور وبلای تونستم بزارم کوسش بعدش شروع کرد برام بالا و پاین کردن تا اینکه دیدم داره ابم میادو انداختمش کنار و شرت خودشو سریع گذاشتم رو کیرم که به گه نکشم ماشینو

پایان

نویسنده:EROOR